"درد دلی با شاه سیاه"
آخرای شب بود..
بررسی بازیم تازه تموم شده بود..
نمی دونم چرا..
احساس می کردم دلش گرفته..
انگار این باخت تاثیر بدی روش گذاشته بود و میخواست کلا ریخت صفحه شطرنج رو نبینه..!
گفتم چته؟؟..یه چیزی بگو..هرچی باشه ما چندین ساله با هم رفیقیم...ارتباطم با تو از دوست و فامیلام بیشتره..
گفتش هیچی بی خیال...یه مشت علاف دورو برم رو گرفتن..!!
با خنده گفتم حد اقل یه بلانسبتی بگو..!!
بی توجه به حرف من گفت:
اسب بی عرضه..!!..من اینور میون اون وزیر وحشی و یه فیل و یه اسب گیر افتادم...رفته واسه پیاده خوردن..!!
گفتم اره خوب...اشتباه بود.. دفاع از قلعه مهمتره..
گفتش اصلا قلعه رفتن تو اون وضعیت اشتباه محض بود...
گفتم دقیقا آفرین..!
گفتش اون فیل احمق رو بگو!!...آخه مگه میشه یه سوار اینقدر بی عرضه باشه؟!..
گفتم راس میگی سوار باید یه جای فعال باشه تا ابراز وجود کنه..!...
با عصبانیت گفت شما آدما کی میخواین از تظاهر دست بردارین؟؟!..
گفتم :بله؟؟...اون دفعه یه بلانسبت نگفتی..حالام روش!!..
گفت:بلانسبت؟؟...بخوره تو سرت!!..
گفتم درست صحبت کن منظورتو نمی فهمم..
گفت: همش حرفای من رو تصدیق می کنی و تظاهر به همدردی می کنی!!..
گفتم خوب مگه بد کاری کردم؟؟
گفتش :
مگه ما خودمون رفتیم قلعه؟؟...مگه یه فیل خود بخود احمق و بی خاصیت میشه؟؟..مگه یه اسب خود بخود میره واسه نشخوار یه پیاده زپرتی؟؟..
گفتم انصافا درست میگی من به نوبه خودم ازت معذرت میخوام..!
گفت: خوبه حد اقل شهامت عذرخواهی داشتی!!
گفتم : باشه باشه ما تسلیم..!..بگیم غلط کردیم خوبه؟؟
گفت:آره غلط کردین...!..حالام برو بذار یه کم بخوابم..از بس تمرین کردی تموم بدنم درد می کنه..!
گفتم : البته هر وقت من بخوام و اجازه بدم می تونی بخوابی..!
زیر لب گفت : بعضی چیزا و بعضی آدما درست بشو نیستن..!!
گفتم : بله؟؟..
دیگه جوابم رو نداد..
"بهزاد"
>
"درد دلی با شاه سیاه"
انجمن شطرنج ایران