مدیر کل سایت
وضعيت :
مهره مورد علاقه
سابقه شطرنج
بیش از 10 سال
سطح: 32
اعتبار: 267 / 787
مهارت: 479 / 26,552
تجربه: 49 / 100
سپاس ها 904
سپاس شده 1170 بار در 512 ارسال
|
به یاد یک دوست
"به یاد یک دوست" ♥️♠️
پیاده عقب باشه..؟..سوار عقب باشه..؟..وزیر عقب باشه؟!..انگار نه انگار..!..
بازیشم چندان بد نبود و حرکات خوبی رو هم میدید..
تو زندگیم همینطوری بود..همیشه قانع و شکرگزار..
انگار نه انگار که پولی تو دست و بالش هست یا نه...وضعیت جسمیش به خاطر بیماریش خیلی بهم خورده بود..ولی خب..بیماریش ارثی بود و کاریش نمیشد کرد..
تو یه کلام بگم...با واقعیت کنار میومد...
واقعیتهای تلخی که حتی یکی از اونها میتونست بهونه خوبی برای گلایه پیش اینو اون باشه و بهونه ای برای ناشکری...
ولی اون اینطوری نبود..همیشه هم با لبی خندون دوستاشو ملاقات میکرد و خوش صحبت بود...
یادمه که وقتی مشغول مرمت یک بنای میراث فرهنگی بودیم..روی الواری 10متری باهاش چشم بسته بازی کردم...
اون پائین بود و صفحه مهره داشت و دونفرم بهش کمک میکردن...با اینکه حواسم به کارمم بود بازی رو بردم..
از اون پائین طبق معمول شوخیهای با مزه ش شروع شد و سربسر اون دو نفر میذاشت که عاقبت مارو باش..از کیا داریم مشورت میگیریم..!.
گفتم ابراهیم..
گفت جانم آقا بهزاد..
گفتم..تقصیر اونا نیست من قوی بازی میکنم..!..آدم که این بالاس فکرش به کار میفته..!..
گفت..یعنی من بیام بالا تو پائین باشی میبرم؟!..
گفتم آره..!
خندید و رفت سر کارش......
چشام خیس بود و سقف اتاق رو نگاه میکردم...
تو دلم گفتم..حالا که اون بالائی ابراهیم...و ما هم موقتا این پائین...
دیدی دروغ گفتم...؟...بازم بازی کنیم ازت میبرم...
یه احساسی بهم میگفت..مثل همیشه داره میخنده...
زیر لب گفتم..خدا بیامرزدت ابراهیم..
من مات هرچی رفیق با مرامم....
"بهزاد"
در صورت مفید بودن پست از دکمه استفاده کنید.
|
|
۱۵-ارديبهشت-۹۷ ۰۶:۰۹ عصر |
|